از سال 1355 در حالی كه پانزده سال بيش نداشتم در مجامع دينی و حوزوی تهران، خود را شناختم. در كوران مبارزات انقلاب اسلامی با الهام از شخصيت معنوی و انقلابی امام خمينی (ره) و بهرهمندی از مكتب انسانساز وی كه برگرفته از مكتب اهل بيت پيامبر اكرم (ع) است، شخصيت فكری، سياسی و اجتماعیام شكل گرفت و به سهم خود در پیروزی انقلاب اسلامی سهیم شدم.
در سال 1362 به كسوت روحانيت مزین شده و عليرغم عدم شايستگی رسماً در شمار شاگردان مكتب امام صادق (ع) و سربازان حضرت بقية الله الاعظم (عج ) درآمدم و طی سالهای 63- 1362 همزمان با ادامه تحصيلات دوره سطح در حوزه علميه آیة الله مجتهدی و نیز تدریس دروس مقدمات، مديريت داخلی اين حوزه را در رأس يك شورای اجرائی عهدهدار بودم و با كمك چند نفر از طلاب مدرسه به نظم و اداره يكي از مدارس دينی كهن تهران همت گمارديم.
در همين سال با يكی از روحانيون محترم تهران كه از خاندان سيادت هستند، یعنی مرحوم حجة الاسلام و المسلمین حاج سید هادی علوی آشنا شده و با صبیه ایشان وصلت كرده و به قم مشرّف شديم. ايشان آن زمان از طالبات جامعة الزهرا (س) بودند و اكنون از اساتيد آن جامعه میباشد. ثمرهی اين ازدواج مبارک و فرخنده چهار فرزند ميباشد كه سومي و چهارمي با يكديگر آمدند!
از آغازين ماههای جنگ تحميلی تا پایان دفاع مقدس توفيق حدود 22 ماه حضور در جبههها را بدست آوردم و پرونده مختصری نيز در بنياد جانبازان برايم تشكيل دادند. خاطرات تلخ و شيرين همراهی با رزمندگان مخلص جبههها را كه از صميم قلب به رهبر و مقتدای خويش عشق ميورزيدند و تمام هستی خود را كه جان شيرينشان بود در طبق اخلاص قرار داده بودند، با هيچ زمان ديگر از دوران عمرم قابل مقايسه نميدانم. همچنين توفيق به شهادت رسيدن برادر كوچكم در آن ايام (بسيجی شهيد محمد رضا بسطامخانی) نيز از جمله آن خاطرات است! روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
از اوان طلبگی همراه با تحصیل و تدریس، طی ايام تبليغی ماههای محرم و رمضان و نیز تابستانها برای تبليغ در شهرها و روستاهای كشور ممحض شدم و بدين جهت به بسياری از نقاط مختلف كشور مسافرت كردم. در پارهای از اين سفرهای تبليغی همسر فاضلهام نيز مرا همراهی میكرد و چه بسا موفقتر از خودم به برنامههای تبليغی ويژه خواهران همت میگمارد.
طی سالهای 68- 1365 بنابر دعوت و اصرار مرحوم حجة الاسلام و المسلمين محمدی نجات موسس حوزه علميه شهرستان مسجدسليمان با اين حوزه علميه افتخار همكاری داشتم. حدود دو سال مدير آن حوزه بودم (اعم از مدرسه علميه برادران و خواهران ) و همزمان نيز در خدمت طلاب تدريس داشتم و همچنین عهدهداری امامت جماعت مسجد جامع شهر! سالهای بعد گزينش طلاب جديد و برنامه تابستانی آن حوزه را كه طی دو ماه و نيم در مشهد مقدس ادامه میيافت، برعهده داشتم. در اين راستا با هيئت امنای بزرگوار آن حوزه حضرات حجج اسلام آقايان سيد حسن ربانی ، شيخ حسين بهرامی، شیخ مصطفی پورمحمدی آشنا شدم و از تجربيات آن عزيزان بهرهمند گرديدم.
سالهای تحصيلی71- 1368 در حوزه علمیه مباركه قم مجددا ممحض در تحصیل و تدریس شده و همزمان با ادامه دروس خارج فقه و اصول و بهرهمندی از درس تفسير استاد آية الله جوادی آملی، تمامی امتحانات درسهای اصلی و فرعی حوزه را تا اتمام سطح (پايه دهم) با موفقيت و نمرات عمدتاً بالايی پشت سر گذاشته و با انتخاب موضوع «رسالة فی ولاية الفقيه» پایاننامه تحقيقی خود را نگاشته و پس از ارائه و دفاع از آن، موفق به دریافت گواهينامه سطح سه حوزه شدم.
طی سالهای 74- 1371 به همراه ادامه درسهای خارج حوزه و استفاده از محضر آيات عظام مرحوم شيخ جواد تبريزی(ره)، مرحوم فاضل لنكرانی(ره) و نیز وحيد خراسانی (دامت بركاته) بنا به دعوت حجة الاسلام و المسلمين جناب آقای سيد حميد روحانی رئیس وقت مركز اسناد انقلاب اسلامی به همكاری پژوهشی با آن مركز اشتغال يافتم و مقالاتی نيز در خصوص تاريخ انقلاب و شهدای گرانقدر آن نگاشتم كه در مجله 15 خرداد به چاپ رسيدهاند.
پس از مدتی با اصرار ايشان مسئوليت شعبه قم آن مركز را عهدهدار شدم و فعاليتهای پژوهشی آن مركز را سامان و توسعه دادم. در همين ايام كتابی در خصوص زندگینامه شهيد آية الله سيد مصطفی خمينی (ره ) نگاشتم ليكن مع الاسف گرفتار سلايق شخصی برخی از مسئولان آن مركز شد و به چاپ نرسيد! تهيه زندگینامۀ شهدای گرانقدر انقلاب و دفاع مقدس و انتشار آنها بصورت هفتگی در روزنامه جمهوری اسلامی، ضبط خاطرات شخصيتهای مختلف از دوران مجاهدت خاموش طی سالهای قبل از پيروزی انقلاب اسلامی، آرشيو صدها فيش از حوادث مربوط به نهضت اسلامی و تاسيس كتابخانه تخصصی تاريخ انقلاب اسلامی در اين شعبه، از آثار بياد ماندنی سالهای فعاليتم در آن مركز میباشد.
طی سالهای 76- 1374 به عنوان مشاور فرهنگی نخستين استاندار قم، رسماً در عرصه امور اداری و اجرایی كشور وارد شدم. يكسال نخستِ اين مدت هم در مركز اسناد ادامه همكاری داشتم و هم در فرمانداری قم مشاور برادر گرامی جناب آقای احمد مهدی سلطانی فرماندار وقت بودم و پس از استان شدن قم كه در پرتوی سفر پربركت مقام معظم رهبری (دام عزه العالی) به اين شهر رسميت يافت، همكاری با مركز اسناد را قطع نمودم و حسب دعوت براد ارجمند جناب آقای مهندس بنیهاشمی استاندار وقت، در فعاليتهای فرهنگی و آموزشی قم ممحض شدم.
تاسيس شورای هماهنگی مراكز آموزش عالی استان قم و برگزاری جلسات ماهانه آن و نيز برگزاری همايش رشد و توسعه استان قم، ارتباط وثیق با بیوت مراجع عظام تقلید(دام عزهم) و علمای طراز اول، و همچنين تشكيل ستاد اوقات فراغت برای دانشآموزان قمی در ايام تابستان، از جمله برجستهترین بركات حضورم در استانداری قم بود.
از آغازين هفتههای سال 1377 به دعوت حجة الاسلام و المسلمين جناب آقای سيد حسن ربانی رئيس وقت مركز جهانی علوم اسلامی همكاری با آن مركز را برگزيدم و يكی از معاونتهای حساس، با نيروهای زياد و بودجۀ سنگين را برعهده گرفتم و تا سال 1381 در اين سمت انجام وظيفه نمودم. اين معاونت عهدهدار امور اداری، رفاهی و معيشتی طلاب بود و به علت گستردگی كار و كثرت مراجعات طلاب همزمان چهار مدير زير مجموعه معاونت، از طرف اينجانب حق امضای مكاتبات را داشتند.
همچنین سالانه حدود چهار پنجم مكاتبات مركز جهانی و افزون بر نصف بودجه آن در «معاونت اداری و رفاهی طلاب» که بمنزله «معاونت امور دانشجویی» در دانشگاهها بود، سامان میيافت. اين همكاری در دوران رياست جناب آیةالله اعرافی در مركز جهانی، كماكان ادامه پيدا كرد. بهبود ساختار عملياتی معاونت، تهيه و تصويت دهها صفحه آييننامه در موضوعات مختلف فعاليت، سامان بخشيدن به پرونده طلاب و صدور كارت شناسايی يكسان برای چند هزار طلبه غيرايرانی، تثبيت موقعيت اداری و حقوقی مركز در ارتباط با دستگاهها و نهادهای مربوطه و سرانجام نقد تفصیلی ساختار تشکیلاتی مرکز جهانی از جمله مهمترين فعاليتهای آن دوران بود.
طی مدت همكاری با مركز جهانی علوم اسلامی ماموريتهايی به برخی از كشورهای اسلامی داشتم. خصوصاً پنج بار عزيمت به پاكستان و بازديد از شهرهای كوچك و بزرگ آن، موفقيتهايی در جذب و گزينش طلاب برادر و خواهر، ايجاد ارتباط وثيق با علمای آن ديار، ايجاد و گسترش ارتباط علمای محترم پاكستان با مسئولان محترم مركز جهانی و تهيه گزارشهای مفصل و سودمند از اين ماموريتها را بدنبال داشت.
در سال 1381 با درخواست موكد جناب آیة الله اعرافی جهت تاسيس نمايندگی مركز جهانی علوم اسلامی در مشهد مقدس عازم ديار مولی علی بن موسی الرضا (ع) شدم و طی حدود شش ماه آن نمايندگی را تأسیس نموده و سامان دادم. سپس ساختار تشكيلاتی جديد مركز جهانی به اجرا در آمد و معاونت اداری و رفاهی طلاب كه حدود پنج سال مديريتش برعهده حقير بود، علیرغم مخالفت بنده، در معاونت اداری و مالی ادغام گرديد. بعدها امور اداری و رفاهی طلاب با عنوان جدید «مرکز امور طلاب و خانواده» بار دیگر مستقل و حتا گسترده شد، مستقلتر و گستردهتر از معاونت پیشین اداری و رفاهی!
طي سالهاي 80 – 1370 در كنار مسئوليتهای فوق توفيق خدمت در چهار سنگر ديگر برای حقير حاصل شده بود كه عبارتند از:
الف- دو دوره چهارساله (مجموعا هشت سال) بعنوان نماینده طلاب و فضلای تهرانی در مجمع نمایندگان حوزه علمیه قم، از سوی طلاب و فضلای تهرانی حوزه علمیه قم انتخاب شدم و رهنمودهای مقام معظم رهبری و مراجع عظام تقلید (دامت برکاتهم العالیه) در اصلاح، بهبود و پیشرفت حوزه علمیه قم را سرلوحه فعالیتها قرار دادم.
پس از مدتی به هيئت رئيسه اين مجمع راه يافتم و از معلومات و تجربيات عزيزانی چون حضرات حجج الاسلام آقايان فاكر خراسانی، حسينی بوشهری، دانشپژوه و مرحوم محمد جعفر امامی در هيئت رئيسه مجمع بهره بردم. در اين مجمع نيز نظارت بر تهيه خبرنامه سیاسی و محرمانه آن را بر عهدهام گذاشته بودند.
ب) پس از موفقيت در آزمون گزينش نهاد رهبری در دانشگاهها، طی چهار سال (سالهاي 1381 – 1377) در سنگر دانشگاه به تدريس اشتغال داشتم و هفتهای يك روز به تهران رفته و در دانشگاه صنعتی خواجه نصير الدين طوسی تدريس درس انقلاب اسلامي را عهدهدار بودم. در آن سالهای معروف به جنبش دانشجويی تجربيات فراوانی در ارتباط با اساتید و دانشجویان ذخيره كردهام. مع الاسف به علت كثرت مشاغل و تعدد مأموریتهای خارج از کشور، اين توفيق سلب گرديده است.
ج) همچنین با موفقيت در امتحانات روحانيون كاروانهای حج كه از سوی بعثه مقام معظم رهبری برگزار میگردد، بیست و چند سال است كه به عنوان روحانی كاروان به حج و عمره و عتبات مشرف میشوم و بحمدالله اين توفيق كماكان ادامه دارد.
د) از اوائل دهۀ 70 تا سال 1385به عضويت در هيئت عالی نظارت بر نشر كتاب استان قم در آمدم و در معيت عزيزانی نظير حجج اسلام آقايان شيخ محسن غرويان، شيخ محمد دانشپژوه، محمد جواد صاحبی و... به بررسی كتابهايی كه مجوز نشر میخواستند همت گمارديم و از مسئولان مختلف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خصوصاً دو نفر از وزرای محترم آن وزارتخانه برای اين مهم ابلاغ رسمی دريافت كرديم.
در آغازين هفتههای سال 1382 بنابر دعوت دبير كل محترم مجمع جهانی اهل بيت (ع) مرحوم آية الله آصفی(ره)، معاونت فرهنگی اين مجمع را عهدهدار شدم. اين معاونت از چهار اداره كل، يك مديريت و يك موسسه چاپ و نشر تشكيل يافته كه بالغ بر هشتاد نيرو را در خود جای داده بود.
طی سال 82 با توجه به تامين نقطه نظرات خاص آية الله آصفی در چگونگی مصرف بيت المال، بودجه يك و نيم ميليارد تومانی معاونت را (اعم از ارزی و ريالی) هزينه كرده و با اين حال تعدادی از نيروهای مازاد معاونت را كاهش دادم!
تنوع فعاليت در اين معاونت چشمگير بود تا آنجا كه شامل برنامههای پژوهشی (اعم از تاليف و ترجمه)، چاپ و انتشار، تهيه و ارسال كتاب به خارج از كشور، امور آموزشي، تبليغي، اينترنتي، هنري و... ميگردید. در كنار اين حجم از فعاليت، يكسال تكميل ساختمان جديد الاحداث معاونت را در قم جلو انداخته و در بهار 1383 موفق به افتتاح و بهرهبرداری از آن گرديديم.
از پاييز سال 1383 كه بنا به دعوت حجة الاسلام و المسلمين جناب آقای نوراللهيان رئيس وقت سازمان حوزهها و مدارس علميه خارج از كشور به همكاری با اين سازمان دعوت شدم، فضای گستردهای از فعاليتهای بين المللی برايم ايجاد گرديد و پس از شش هفت سال فعاليت و همكاری با نهادهايی كه به نوعی تلاش فرهنگی - بين المللی دارند، با كار در عرصه بين الملل بطور عميق آشنا گرديدم.
در سازمانِ فوق، نخست مسئوليت معاونت آموزشی، تربیتی و پژوهشی را برعهده داشتم و مقارن با حضورم در سازمان بحث اصلاح ساختار تشكيلات آن جدی شده بود و من توانستم تجربياتی كه در اين خصوص از مجمع جهانی اهل بيت (ع) و مركز جهانی علوم اسلامی داشتم بخوبی در اختيار سازمان قرار دهم و در نهايت ساختار پيشنهادی سازمان با اصلاحات قابل توجهی، از سوی هيئت محترم امناء تصويب شد و براساس آن مسئوليت بنده به عنوان معاون آموزشی و تربيتی تعیین گرديد و برای فعاليتهای پژوهشی، معاونت ديگری تاسيس شد.
پس از ادغام سازمان حوزهها و مدارس علمیه خارج از کشور و مرکز جهانی علوم اسلامی در یکدیگر و تولد نهاد جدیدی با نام مبارک «جامعة المصطفی العالمیة»، در سال 1387 حسبالامر حضرت آیةالله اعرافی به عنوان استاد به حوزه علمیه امام خمینی سوریه اعزام شدم و دو سال تحصیلی در این حوزه به تدریس دروس حوزوی به زبان عربی و نیز پژوهش اشتغال داشتم.
پیش از اعزام به سوریه دورههای مقدماتی، متوسطه و عالیِ زبان عربی را در موسسه باقرالعلوم (ع) وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی گذرانده و گواهینامه مربوطه را دریافت کرده بودم. با این حال موفق شدم در دو ترم تکمیلی دوره عالی زبان عربی در دانشگاه دمشق شرکت نمایم و گواهینامه مربوطه را با درجه خیلی خوب از مرکز زبان این دانشگاه دریافت کنم. از دیگر توفیقات حضور در سوریه تهیه چند جزوه درسی به زبان عربی، ترجمه کتاب موکب الإباء به زبان فارسی و نیز در پایان مأموریت تهیه گزارش جامعی در خصوص وضعیت اجتماعی، فرهنگی و آموزشی سوریه و مدارس علمیه شیعی در دویست صفحه میباشد.
پس از بازگشت از سوریه، بعنوان نماینده جامعةالمصطفی به کشور برزیل رفتم و پس از دو ماه اقامت در آن طی گزارش مفصلی شرایط فعالیت حوزوی جامعةالمصطفی را در این کشور مساعد ارزیابی نکردم. در عین حال پیشنهاد دادم چنانچه یک دوره پنجساله فعالیت تبلیغی در این کشور بسیار مهم در آمریکای لاتین صورت گیرد، زمینه برای فعالیتهای حوزوی نیز مهیا خواهد گردید. سپس طی مدت دو سال بعنوان نماینده جامعةالمصطفی سفرهای متعددی به کشور تونس داشتم. در مجموع حدود هفت ماه در این کشور زندگی کردم و خطرات افراطگرایان وهابی و داعشی را به جان خریدم ولی متأسفانه سفارت ج.ا.ا و برخی دیگر از نهادهای ایرانی برای تأسیس یک مرکز پژوهشی در این کشور اسلامی و مهم همکاری لازم را بعمل نیاوردند!
از پاییز سال 1393 تا تابستان 1396 بهعنوان نمایندهی جامعةالمصطفی در کشور افغانستان مشغول انجام وظیفه شدم. در این کشور اسلامی افزون بر پنجاه مدرسه علمیه در سراسر کشور با جامعةالمصطفی همکاری دارند و نمایندگی المصطفی برنامهریزی برای فعالیتهای آموزشی، تربیتی و پژوهشی آنها را برعهده دارد. همینطور دانشگاه المصطفی در دو مقطع لیسانس و فوق لیسانس با مجوز وزرات تحصیلات عالی در کابل فعالیت دارد. بنده در آن سه سال علاوه بر مسئولیت کلان توفیق تدریس در مقطع فوق لیسانس را پیدا کرده بودم.
طی همین مدت و علیرغم ناامنی و وضعیت خطرناک این کشور به استانها، شهرستانها و حتا روستاهای متعددی مسافرت کردم و ضمن کسب تجربه با نیازهای آموزشی و فرهنگی آنها آشنا شدم. سامان دادن به مدارس علمیه تحت پوشش، تعمیق بخشیدن به فعالیتهای جامعةالمصطفی، نظم و انسجام دادن به بودجههای سالانه این نمایندگی، تربیت عملی مدیران عالی و میانی،هویت مستقل بخشیدن به دانشگاه المصطفی و تأسیس شورای عالی برای آن، ارتباط وثیق با علمای بزرگوار شیعه و سنی و نیز برگزاری چند همایش بزرگ تقریب میان مذاهب اسلامی و همچنین تقویت سایت نمایندگی و گسترش فعالیتهای آن از جمله توفیقات در این مأموریت بود.
بحمدالله تا این تاریخ مأموريت به بیست و پنج كشور اسلامی و غير اسلامی برايم فراهم آمده و از هر كدام تجربيات ارزشمندی اندوختهام. همچنین با دقت ویژهای برای تمامی این مأموریتها گزارشهای سودمندی تدوين و ارائه نمودهام که اکنون در مرکز اسناد جامعةالمصطفی موجود میباشند. بسیاری از این گزارشها مورد تقدیر شایانی از سوی جناب آیةالله اعرافی قرار گرفتهاند.
ناگفته نماند که در سال 1385با مطالعه حدود چهار هزار صفحه از گزارشهای مأموریتهایم و نیز سایر گزارشها و اسناد مرتبط کتابی با عنوان «آن سوی خاطرات»، در ششصد صفحه شامل 250 خاطره از سفر به 25 کشور تدوین کردهام که از سوی انتشارات المصطفی به چاپ رسیده است. این کتاب یک بار پیش از چاپ، در نخستین جشنواره خاطرهنگاری اشراق امتیاز آورد و رتبه دوم را بخود اختصاص داد. و بار دیگر پس از چاپ، در بیستمین جشنواره پژوهشی بین المللی شیخ طوسی(ره) نیز حائز رتبه دوم گردید.
نکتهی پایانی این نوشتار را به علاقهی وافرم به رمان و داستان اختصاص میدهم. از سالها پیش کشش خاصی در این خصوص احساس میکردم و در آغازین سالهای دههی 80 یادداشتهایی نیز در این باره تهیه کردم ولی جرأت انتشار آنها را پیدا نکردم! تا اینکه از آغاز دههی 90 بار دیگر بدین صرافت افتادم و با جدیت و صرف وقت زیاد، چند عنوان رمان نگارش کردهام که تاکنون یکی از آنها با عنوان "فرصتی دوباره" انتشار یافته است که جوانان عزیز را به استفاده بهینه از فرصت اعتکاف تشویق مینماید. همچنین چند داستان کوتاه نوشتهام که آخرین آن با استفاده از پیادهروی در زیارت اربعین با عنوان «آخرین عمود» بوده است.
تمام آنچه به اختصار برشمرده شد از بركت دعاي [إلهي قوّ علي خدمتك جوارحي] بود و در ظل فراز [إلهي تولّ من أمري ما أنت أهله و أنت لمتولني إلا الجميل] حاصل شد كه اميدوارم مورد قبول پروردگار عالم و خوشنودیِ سيد و سالارمان حضرت بقیة الله الاعظم (عج) قرار گيرد! و الا نه از اعضای بيتی بودهام و نه وابستگی حزبی و گروهی داشتهام و نه به بزرگان و اركان نظام گره خوردهام و نه قابل آن بودهام كه حتي يك بار از صاحب نامی، معرفی و سفارش بگيرم! [و ما توفيقي إلا بالله العلي العظيم... و ليس للإنسان إلا ما سعی... و أما بنعمت ربك فحدّث!]
و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين
بسطامی ( تشيع ) – پاییز 1396